همان 8سال
[RB:Blog_Slogan]
| ||||||||||||||
|
به نام خدا این کتابی که میخوام معرفی کنم اسمش خاک های نرم کوشک هستش که تا به حال چند خاطره از آن را نوشته ام و در آینده باز هم خواهم نوشت امیدوارم خوشتون اومده باشه و از کتاب هم خوشتون بیاد.
این کتاب پر تیتراژ ترین کتاب دفاع مقدس هستش و خاطرات و نوشته ها جمع آوری شده توست سعید عاکف هستش.
سال هزار و سیصد و چهل و هفت بود. روزهای اول ازدواج، شرینی خاص خودش را داشت. هر چه بیشتر از زندگی مشترکمان گذشت، با اخلاق و روحیه او بیشتر آشنا می شدم. کم کم می فهمیدم چرا با من ازدواج کرده؛ پدرم روحانی بود و او هم دنبال یک خانواده مذهبی می گشته است. ادامه مطلب
یک بار خاطرهای برام تعریف کرد از دوران سربازیاش، خاطرهای تلخ و شیرین که منشأآن روحیة الهی خودش بود. میگفت: اول سربازی که اعزام شدیم، رفتیم «صفر- چهار» بیرجند. بعد از تمام شدن دورة آموزش نظامی، صحبت تقسیم و این حرفها پیش آمد. یک روز تمام سربازها را به خط کردند، تو میدان صبحگاه.
ادامه مطلب را بخوانید ادامه دارد ادامه مطلب
|
|